اگر صداقت واقعا بهترین سیاست است، پس چرا این همه فریبکاری وجود دارد؟ و اگر هنگامی که کسی با ما صادق نیست، احساس میکنیم به ما بیاحترامی کرده است، پس چطور میتوانیم دروغهای کوچک و مصلحتی و اغراقهای ماهرانهی خودمان را توجیه کنیم؟
اگر از دیگران انتظار داریم که شجاعت داشته باشند و با ما صادق باشند، پس بیصداقتی از جانب ما به نوعی زیرآبی رفتن به حساب نمیآید؟ شاید زمان آن رسیده است که نگاهی دقیقتر به صداقت بیندازیم و ببینیم که آیا صداقت واقعا بهترین سیاست است یا نه؟
چرا صداقت مهم است؟
تقریبا همهی ما دستِ کم یک بار در زندگیمان به خاطر یک راز، یک حقیقت خدشهدار شده، یک دروغ و یا کشف چیزی که باید آشکارا دربارهاش صحبت میشده، آزرده شدهایم. بیصداقتی آزاردهنده است زیرا رابطه را تحلیل میبرد، اعتماد را از بین میبرد و درست در جهت عکس صمیمیت است. این یعنی به جای احساس امنیت کردن در رابطه، به این دلیل که طرف مقابل را میشناسید و او هم شما را میشناسد، حالا به او شک میکنید و دیگر در رابطهتان عمیقا احساس امنیت نمیکنید.
صادق بودن همیشه آسان نیست، وگرنه همهی ما همیشه و در همه حال صادق میبودیم. اما ۵ دلیل مهم وجود دارند که چرا صداقت مهم است:
۱. بدون صداقت هیچ پایهای برای یک رابطهی پایدار و لذتبخش در هیچ بستری وجود ندارد. حالا چه رابطهی اعضای خانواده با یکدیگر باشد، چه رابطهی دوستانه و چه رابطهی عاطفی. صداقت ندایی برای عشق است که اعتماد نیز ایجاد میکند. بدون صداقت، حتی گفتنِ «دوستت دارم» نیز تبدیل به یک دروغ میشود و هیچ امنیتی در رابطهها وجود نخواهد داشت.
۲. دیگران نمیتوانند فکر شما را بخوانند. صادق بودن تنها به معنای گفتن حقیقت دربارهی اطلاعات واقعی نیست، بلکه به احساساتتان نیز مربوط است. اگر به خاطر حرفی که کسی به شما زده است، ناراحت و آزرده شدهاید، آن فرد ممکن است حتی متوجه ناراحتی شما نشود، مگر اینکه شما صادقانه دربارهی تأثیر حرفش بر خودتان و احساستان صحبت کنید. اگر به جای حرف زدن، احساستان را پنهان کنید، آنگاه قدرت طرف مقابلتان را برای اینکه بتواند کاری در مورد این مسئله انجام بدهد، سلب کردهاید و فرصت رشد را از رابطهتان گرفتهاید. همچنین ممکن است طرف مقابلتان پس از اینکه متوجه شود که شما ناراحت بودهاید و آن را بیان نکردهاید یا اینکه دربارهی احساستان با او صادق نبودهاید، آزرده شود. همهی اینها میتواند رابطهتان را آلوده کند و به آن آسیب بزند، در حالی که از سوی دیگر صادق بودن دربارهی احساساتتان میتواند التیامبخش باشد، مسائل را حل کند، به رابطهتان امید ببخشد و ارتباطات خوب را بپروراند.
۳. هنگامی که کسی دروغ میگوید، دیگران سعی میکنند حقیقت را حدس بزنند. یعنی صادق نبودن دربارهی چیزی باعث میشود که دیگران سعی کنند آنچه را طرف نگفته است یا آنچه را واقعا حقیقت است، کشف کنند. این کار باعث ایجاد شایعات میشود و میتواند در ادامه منجر به دروغها و فریبکاریهای بیشتر میشود که ممکن است دیگران با حقیقت اشتباه بگیرند. در نهایت، هنگامی که حقیقت آشکار شود، باعث میشود افراد بیشتری ناراحت و آزرده شوند و احساس کنند مورد خیانت قرار گرفتهاند. در حالی که اگر از همان ابتدا موضوع مورد نظر با صداقت بیان میشد، همهی این مسائل قابل اجتناب بودند.
۴. پنهان کردن حقیقت معمولا بیشتر از خود حقیقت افراد را آزار میدهد. بعضی از افراد دروغ میگویند زیرا از این میترسند که گفتن حقیقت آنها را به دردسر بیندازد یا ناراحتی بیشتری ایجاد کند. اما اغلب با اینکه حقیقت ممکن است دردناک باشد، معمولا هنگامی که صادقانه بیان میشود، کمتر از زمانی که با فریبکاری پوشانده میشود، دردناک و آزاردهنده است. پنهان کردن حقیقت یا دروغ گفتن تنها باعث میشود که افراد احساس کنند فریب خوردهاند و بهشان خیانت شده است و همچنین ناراحت و آزرده شوند و سپس از شما بپرسند چرا از ابتدا صادق نبودهاید.
۵. صادق بودن رابطهها را تقویت میکند و از اینکه مجبور باشیم با دروغهایمان زندگی کنیم، جلوگیری میکند. دروغها به ندرت تنها میمانند: معمولا یکی پس از دیگری میآیند تا دروغ قبلی را بپوشانند و در نهایت از کنترل خارج میشوند. در نهایت این چرخه برای کسی که دروغ میگوید، پیچیدهتر میشود و برای طرف مقابل گیجکنندهتر. به علاوه، با دروغ زندگی کردن کار بسیار دشواری است. به این معنا که مجبورید خودتان نباشید و نمیتوانید از روابطتان لذت ببرید و این برای هیچ کس ساده نیست. از سوی دیگر، صادق بودن در موقعیتهای دشوار ممکن است در ابتدا ناراحتکننده باشد، اما اگر روی آن کار شود، روابط را محکمتر میکند، اعتماد ایجاد میکند و عشق و علاقه را عمیقتر میکند.
گرد آورنده : سرکار خانم یوسف زاده (معاون فناوری)
تایید کننده : سرکار خانم تیموری (مدیریت آموزشگاه)
منبع:روزنامه سلامت